زیبایی شناسی هنرِ هوش مصنوعی
موضوع زیبایی شناسی هنر یکی از مهمترین مسائلی است که فلاسفه هنر قرنهاست به آن پرداختهاند و در عین حال کمترین اتفاق نظر در همین حوزه از فلسفه صورت گرفته است؛ چرا که استنباط از مفهوم زیبایی بسته به عواملی چون تاریخ، شرایط سیاسی و اجتماعی، فرهنگ، جغرافیا و مسایلی از این دست، بسیار متنوع است. گذشته از این، همین عوامل نامبرده باعث میشوند که مفهوم زیبایی پدیدهای پویا باشد و در زمانهای مختلف به اشکال گوناگونی جلوه کند. از این رو در باب چیستیِ زیبایی به سختی میتوان (یا نمیتوان) به تعریفی جهان شمول، انسان شمول و تاریخمند دست یافت. با پیشرفت هوش مصنوعی و الگوریتم های پردازش کلمه، تصویر، حجم و صدا، موضوع زیبایی شناسی هنر به مرحلهای جدید، جذاب و در عین حال چالش برانگیز تبدیل شدهاست. در این مقاله، به بررسی نقش هوش مصنوعی در شناسایی و خلق زیبایی در هنر و بخصوص هنر موسیقی می پردازم.
کتاب نظریه تعادل در موسیقی
کتاب نظریه تعادل در موسیقی نوشته «دانیلا و برند ویلمک؟» و ترجمه ««ضیاالدین ناظم پور» توسط موسسه فرهنگی هنری «ماهور» چاپ و منتشر شد. همچنان که از عنوان کتاب بر میآید، این کتاب در مورد «رویکردی غیر کلاسیک به درک احساسی آکوردها» به بحث و بررسی میپردازد. برای آشنایی با کلیات مباحث کتاب مقدمه مترجم را با هم میخوانیم:
نظزیه پردازان زیبایی شناسی برخی بر این باورند که درک زیبایی امری اکتسابی است که ریشههای آن در محیط خانواده، جامعه و فرهنگ شکل میگیرد. در عین حال برخی دیگر به درکی کاملن انتزاعی از زیبایی باور دارند که میتوان آن را نوعی سلیقه شخصی قلمداد کرد. شاید هم درک ما از زیبایی ملغمهای از این دو باشد. در تاریخ موسیقی تا پیش از دوران کلاسیک خلق زیبایی منوط به رعایت قوانینی از پیش تعیین شده بود که
در نگاه اول شاید عنوان مقاله پیشِ رو تا حدی چالش برانگیز به نظر یرسد چرا که بیشتر اوقات از همبستگی ریاضیات یا معماری با موسیقی سخن شنیدهایم. هرچند که نگاه هندسی به ساختار ملودی چندان بی سابقه نیست اما "جری گیتس" این موضوع را به شکلی کاربردی و به همراه مثالهایی قابل فهم بیان کرده است. آنچه در پی میآید حاصل تجربیات و مطالعات وی دراین حوزه است.
به عنوان آهنگساز باوردارم که قبل از تلاش برای نوشتن یک قطعه موسیقی باید در مورد آنچه می خواهم به شکل موسیقی بیان کنم فکر کنم. این کار مرا قادر میکند تا روی نکته اصلی تمرکز کنم و در نتیجه زمان کمتری صرف فرایند آهنگسازی کنم.
اگر قرار باشد که قطعهای بنویسید که نشان دهنده حس ماجراجویی باشد، از کجا شروع می کنید؟
غم چیزی نیست که ما به طور منطقی به دنبالش باشیم اما به هر حال گاهی به شکلی خواسته یا نا خواسته در پیاش میگردیم. گاهی در میان بیشمار آهنگی که در اینترنت به طوررایگان یا برای فروش گذاشته شده اند، و یا در میان آرشیو موسیقی خودمان، دربهدر دنبال یک موسیقی، ترانه یا تصنیفی میگردیم که میدانیم با گوش کردنش غمگینتر از آن چیزی میشویم که حالا هستیم. دلایلی چند در چرایی جستجوی موسیقی دردناک وجود دارد که دکتر شهرام حشمت، دکترا درحوزه اقتصاد و بهداشت اعتیاد از دانشگاه ایلینویز در اسپرینگفیلد در مقالهای به زبان انگلیسی به آن پرداخته است. آنچه میخوانید برگردان مقاله ایشان به زبان پارسی است.
بخش سوم
معرفی قطعاتی از موسیقی کلاسیک که میتوانند توهمزا باشند
همانطور که پیش از این اشاره شد، موسیقی روانگردان یک ژانر فرعی از سبک راک دهه ۱۹۶۰ است، اما در توصیفی گستردهتر باید گفت بخش وسیعی از اصوات سه بعدی که طی دههها و قرنهای گذشته تولید و خلق شدهاند و شنیدن آنها در شرایطی خاص و بدون استفاده از هرگونه ماده روان گردان ممکن است سبب خروج حالت روانی ما از حال طبیعی شوند، میتوانند زیر مجموعه این تعریف قرار بگیرند.
بخش دوم
پژوهشهای آزمایشگاهی
مندل کالن[1] دکترای علوم اعصاب کالج سلطنتی بریتانیا طی آزمایشهایی که بر روی مصرف کنندگان ال اس دی انجام داد به پژوهش در رابطه میان توهم و موسیقی پرداخت. وی با علم به اینکه از دهه شصت میلادی میان برخی از انواع موسیقی و "ال اس دی" ارتباطی با کارکرد ضد فرهنگی وجود داشته است، دریافت که گوش دادن به این گونه موسیقیها هم زمان با تجربه مصرف این ماده روانگردان می تواند در یک سطح عصبی تأثیر بگذارد و برای پشتیبانی از این ادعا اسکن مغزی انجام داد. یکی از چالشهای تحقیقات او نحوه انتخاب موسیقی بود.
بخش اول
چیستی توهم و ارتباط آن با موسیقی
همه ما اصطلاحاتی چون موسیقی توهمزا، روانگردان و امثال اینها را شنیدهایم و گهگاه از آنها استفاده میکنیم و اغلب این واژهها را مختص یکی از زیر شاخههای موسیقی راک میدانیم. باید گفت این شناخت ناقص شامل همه ماهیت موسیقی روانگردان نمیشود. ابهام در تعاریف دقیق و علمی این اصطلاحات میتواند در بیان و فهم دقیق مطالب مرتبط با این کلمات چالش ایجاد کند. در این نوشتار سعی دارم ضمن ارایه تعریفی دقیق از واژههای توهم و روانگردان از منظر بیولوژی، به معرفی موسیقیهایی که بار این برچسب را به دوش میکشند بپردازم
چرا بارها و بارها به موسیقیهای مورد علاقه خود گوش میدهیم؟ چرا در ساخت قطعات موسیقی از عنصر تکرار استفاده میکنیم. چرا گاهی موسیقیهایی که حتا برایمان ناخوشاینند هستند به شکلی آزار دهنده در ذهنمان تکرار میشوند؟ از دیدگاه دستهبندی هنرها، موسیقی و شعر که در دسته هنرهای فونتیک (شنیداری) جای میگیرند برای ارائه به مخاطب نیازمند زمان هستند. به این معنا که مخاطب برای دریافت یک اثر موسیقی یا شعر باید زمانی را صرف کند. در مقابل هنرهای تجسمی که در دسته هنرهای پلاستیک جای میگیرند نیازمند مکانی خاص هستند. هنرمند نقاش در خلق اثر خود نیازی به تکرار عناصر بصری ندارد، چرا که مخاطب تا ابدیت وقت دارد که به یک تابلو نگاه کند و آن را به خاطر بسپارد ولی آهنگساز مجبور است عناصر صوتی را تکرار کند تا بستری برای ماندگاری اثرش در ذهن مخاطب فراهم آوردهباشد. اما عنصر تکرار در موسیقی چیزی فراتراز تاثیر در ماندگاری اثر موسیقی است و این مقاله سعی دارد جایگاه تکرار در موسیقی را از منظر فلسفه بررسی کند.
پژوهش در خصوص آثار "جان کیج" به عنوان یکی از چهره های شاخص موسیقی مدرن که به مثابه پلی، گذر از موسیقی مدرن به پست مدرن را امکان پذیر میکند، با اکتفای تنها به تحلیل و آنالیز آثار وی حاصل نمی شود. چرا که موسیقی او نه تنها به عنوان یک اثر موسیقائی که حاصل نوع نگرشی است که او به چیستی و چرائی حیات دارد. با این توجه، این گونه هنرمندی،اگر به جای موسیقی هر حرفه ی دیگری را هم برگزیده بود، آنقدر در حوزه فعالیتش با اهمیت می نمود که امروزه بتواند اهل قلم را به تفحص در آثارش وادار کند. در این نوشتار با نگاهی گذرا به زندگی شخصی و ویژگی های زمانه ای که جان کیج را اینگونه تربیت کرده بود تا راه باشد نه تنها راهرو، بیشتر به جستجو در سیر تفکر کیج که آن را عامل اصلی خلق آثارش می شناسیم، خواهیم پرداخت.
این مقاله در ادامه نوشتار پیشین با نام "واکاوی نظری موسیقی امبینت" - که در همین سایت قابل دستیابی است- نوشته شده است و هدف آن پرداختن به راهکارهای عملی در آهنگسازی این سبک است. اگر تمایل به ادامه خواندن این متن دارید و مقاله ی پیشین را نخوانده اید، پیشنهاد می کنم ابتدا آن را مطالعه بفرمایید. قبل از هر چیز لازم به یادآوری است که آنچه در پی میآید صرفن با هدف پرداختن به
واکاوی نظری موسیقی
امبینت[1]
بعد از سکوت، تنها موسیقی است که می تواند افکار غیر قابل توصیف را بیان کند. "هاکسلی"[2]
دیدگاه عامه مردم و متخصصان موسیقی نسبت به موسیقی الکترونیک - در مفهوم عام کلمه - چگونه است؟ موسیقی الکترونیک را چقدر جدی میگیریم؟ پس از گذشت حدود یک قرن از تولد موسیقی هایی که به نوعی با کمک علم الکترونیک ساخته می شوند تا چه اندازه به آنها به دیده یک اثر هنری نگاه می کنیم؟ آیا چالش قبول موسیقی الکترونیک به عنوان یک اثر هنری مانند چالش پذیرش عکاسی دیجیتال در کنار عکاسی سنتی ختم به خیر خواهد شد؟ ظهور نوع خاصی از موسیقی که با شرایط زندگی بشر در هزاره سوم همخوانی داشته باشد بدیهی و ضروری به نظر میرسد. ویژگی های خاص و جدید زندگی به لحاظ تکنولوژی های نو بنیان و نیز مناسبات اجتماعی نوین در این دوره مطالبات جدیدی در حوزه موسیقی را نیز به دنبال داشته است.
تفکر امپرسیونیسم که ابتدا در نقاشی قرن نوزدهم شکل گرفت پس از مدت کوتاهی در سایر هنرها نیز جایگاه خود را پیدا کرد. هرچند درباره موسیقی به این دلیل که هنری کاملاً غیر مفهومی است به سختی می توان بیان غیر واقعی اندیشه ها را خلق کرد (چرا که موسیقی از بیان واقعی پدیده ها معذور است تا چه رسد به بیان غیر واقعی آنها) با این حال نهضتی را که در موسیقی با آثار کلود دبوسی شکل گرفت به موسیقی امپرسیونیستی تعبیر می کنند. در این سبک آهنگساز با رهایی از تقید قوانین هارمونی و پیوند آکوردها سعی در خلق آثاری دارد که درآنها صدا بر هارمونی و ملودی تقدم اصالت دارد.
من صدا هستم
نگاهی به "چهار قطعه برای ارکستر"
اثر " شلسی "
شاعرِ سورئالیست و آهنگسازِ اسپکترالیست
در مباحث زیبایی شناسی موسیقی معمولا سوال هایی مطرح است که پاسخ گویی دقیق و صریح به آنها نه میسر و نه الزاما بایسته است. یکی از مهمترین این سوالها جستجو در باره ی اصالت موسیقی است. اصالت صدا، اصالت ریتم و حتی اصالت انسان به عنوان مجری اثر هنری و شاید ده ها پاسخ دیگر که به این سوال داده شده است هر کدام از دیدگاه خود دلایلی را ارائه می دهند که هیچیک را نمی توان به طور قطع قبول یا انکار نمود. چرا که وحدت آراءِ اهل فن در باره ی موسیقی به "غیرمفهومی" بودن آن دلالت دارد و این امر باعث می شود که هر نظری در جای خود درست تلقی شود. به هر حال آنچه که در قرن بیستم در حوزه موسیقی اتفاق افتاد عملاً حاکی از آن است که آهنگسازان بی توجه به چیستیِ دلالت فلسفی اثرشان - و مهمتر- بی توجه به آموزه های پیشین که روند آفرینش اثر موسیقی را در چهار چوب های تکنیکال محصور می کرد به خلق آثار دیگرگونه ای دست یازیدند. در این میان
کاشی92
داستان ابوالحسن صبا
ضیاءِالدین ناظم پور
ناشر: ماهور
کتاب کاشی ۹۲ نوشته ضیاالدین ناظم پور مرداد ماه امسال (1395) توسط موسسه انتشاراتی ماهور منتشر شد. این کتاب که در حوزه ی ادبیات داستانی طبقه بندی می شود راوی نکات برجسته ی زندگی ابوالحسن صبا موسیقیدان بزرگ ایران است. همانطور که نویسنده در مقدمه کتاب اشاره می کند کاشی ۹۲ همانقدر که سعی دارد توسط جاذبه های داستان نویسی خواننده را به شناختی دقیق از شخصیت ابوالحسن صبا نائل کند به همان اندازه سعی در حفظ مستندات تاریخی زندگی این هنرمند گرامی دارد. ضیالدین ناظم پور سه کتاب داستان دیگر با همین سبک و سیاق در دست نگارش دارد که مر بوط
به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی آلبوم موسیقی «ایران جوان» به آهنگسازی پیمان سلطانی و خوانندگی شهرام ناظری شامگاه جمعه سوم مهر در فروشگاه شهر کتاب فرشته برگزار شد اما شوالیه آواز ایران در این مراسم حضور پیدا نکرد. ضیاءالدین ناظمپور شاعر آلبوم «ایران جوان» در ابتدای این مراسم گفت: پیمان سلطانی در ۱۰ سال اخیر بسیار مبارزه کرد تا بالاخره بتواند این آلبوم را به انتشار برساند و من بسیار خوشحالم که او سرانجام توانست در این مبارزه پیروز شود و آلبوم خود را با این کیفیت روانه بازار موسیقی کند.
وی ادامه داد: به اعتقاد من تصنیف ماندگار «ایران جوان» بعد از سرود جاودانه «ای ایران»، دومین تصنیفی است که مردم کوچه و بازار آن را دوست دارند و تا این حد از آن استقبال کردهاند اما قطعه ای که ما در آن دوران شنیدیم فارغ از تمام امتیازاتی که داشت، به لحاظ فنی دارای نواقصی بود که در اجرای زنده ارکستر «ملل» خود را نمایان کرد. بنابراین بهتر این بود که در حوزه آهنگسازی
مرزهای زنانگی در هنر
پرداختن به مسائل حوزه ی زنان که طی یکی دو دهه ی اخیر با تبی فراگیر توجه روشنفکران و گاهی روشنفکرنماها را در سطح جهان به خود مشغول کرده است، در قرن هجدهم و با انتشار بیانیه ای سیصد صفحه ای از سوی "مری ولستون کرافت"[1] نویسنده و ادیب انگلیسی آغاز شد و سرآغازی شد بر جریانی اجتماعی که به موج اول فمینیسم[2] مشهور است و هدف آن بیشتر روی رفع تبعیض های جنسیتی در قوانین اجتماعی تمرکز داشت. اما امروزه پرداختنِ ناآگاهانه به چنین موضوعاتی از سوی خیلی ها نه تنها به پیشبرد اهداف این جریان کمکی نمی کند بلکه با اهداف متناقضین عدالت جنسیتی بیشتر سازگار شده است. نوشته ی پیش رو به دور از بحث های دستمالی شده ی مذکور، تنها سعی دارد جایگاه مفهوم زنانگی را از منظر فلسفه ی هنر، در روند تکوین یک اثر هنری و متعاقباً در کیفیت فهم مخاطبان آثار هنری مورد پژوهش قرار دهد.
شاید اولین سوالی که در برخورد با چنین مضمونی ( مرزهای زنانگی در هنر) در ذهن خواننده نقش می بندد این باشد که آیا مفهوم زنانگی یا مفاهیم دیگری از این دست می توانند بن مایه ی خلق یک اثر هنری باشند و یا دست کم در فرایند تکوین آن تاثیری قابل لمس داشته باشند؟ و اگر پاسخ مثبت است آیا حضور و تاثیر زنانگی در تمامی هنرها به یک اندازه می تواند تاثیرگذار باشد؟ از دیدن یک تابلوی نقاشیِ بدون امضاء تا چه اندازه می توانیم جنسیت صاحب اثر را به درستی حدس بزنیم؟ از شنیدن یک قطعه ی موسیقی چطور؟ برای دست یابی به چنین پاسخی هایی بهتر است نخست ارتباط میانِ چگونگی خلق یک اثر هنری را ب
قدم از قدم برداشتن در هوای تیره و سنگین موسیقی روزگار ما، کار توانفرسایی است. بهخصوص که این قدم در راستای برگزاری کنسرت برداشته شود و این دشواریها وقتی به مشکل تبدیل میشوند که سرپرست گروه موسیقی مرتکب! انتخاب خواننده زن هم شده باشد. لاجرم پیش از هر گونه نگاه منتقدانه به کنسرت زمستان، باید به آقای حمید متبسم و گروه مضراب تبریک و خسته نباشید گفت. اما با وجود همه اینها نقد منصفانه آثار هنری همیشه و در هر وهلهای از شرایط اجتماعی میتواند به بهبود کیفیت آثار، از جنبههای گوناگون یاری ببخشد.
بهار دلکـــش رســــید و دل به جا نباشد
از آنکه " دولت " دمی به فکر ما نباشد
سایت گفتگوی هارمونیک به رسم ده ساله ی اخیر، سر آغاز هر نوروزی را با عرض شادباش به اهالی موسیقی، آرزوی بهروزی برای ایشان و ارائه ی مطلبی آغاز می کند که در آن سعی می شود به اتفاقات مهمی که در یک سال گذشته ی موسیقی کشور رخ داده است، بپردازد. اما از آنجا که سخن از چگونگی روند موسیقی کشورمان طی چند سال اخیر منجر به بازگویی تلخکامی های این اهالی خواهد شد و به قول قدیمی تر ها شگون ندارد سال نو را با این دست گلایه ها شروع کنیم، بهتر دیدم فقط از مهمترین اتفاق سال گذشته حرف بزنم: اجرای ارکستر سمفونیک تهران. اما آیا واقعاً این یک اتفاق بزرگ بود؟ به طور قطع می توان گفت تعطیلی و سکوت این ارکستر که تا امروز سه چهار سال طول کشیده است اتفاق مهمتری تلقی می شود. وقتی کشوری با هفتاد و چند میلیون جمعیت و مهمتر، با چند هزار سال پشتوانه ی فرهنگی، طی چند سال متوالی فاقد حتی یک ارکستر با پشتوانه ی دولتی باشد و مهمترین رسانه ی دولتی یعنی صدا و سیما نیز خوراک شنیداری مردم را اغلب از پیش پا افتاده ترین انواع موسیقی تدارک ببیند عجیب نیست که سلیقه ی شنیداری عامه ی مردم تا به اینجا سقوط کرده باشد.
در میان فیلم هایی که طی چند سال اخیر با نگاهی منتقدانه به وضعیت برخی از انواع موسیقی های رایج در کشور پرداخته اند، فیلم "کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد" ساخته ی "بهمن قبادی" را به جرات می توان بهترین فیلم سینمایی ایرانی که نگاهی جدی به مشکلات موسیقی زیرزمینی در ایران دارد، قلمداد کرد. این فیلم که در مراسم افتتاحیه ی جشنواره شصت و دوم "کن" به نمایش در آمد، توانست جایزه ی ویژه ی بخش "نگاهی دیگر" و همینطور جایزه ی " فرانسوا شاله " ی جشنواره را به خود اختصاص دهد. فیلم، جدای از ساختار پر کشش فیلمنامه، کارگردانی تاثیر گذار و بازی های قابل قبول بازیگرانش که آن را به فیلمی خوب تبدیل کرده اند، بررسی جامعه شناسانه ای بر مشکلات عدیده موزیسین های زیرزمینی ایران دارد. قبادی با این فیلم توجه تماشاگرانش را به مظلومیت افراد فعال در این عرصه جلب می کند و می کوشد لبه تیز انتقادش را که بیشتر به سوی مسئولان موسیقی و هنر کشور نشانه رفته است، در معرض دید مخاطبانش قرار دهد. با این انگیزه ی قابل تحسین که فعالیت های هنری پرسوناژ های فیلم مستند گونه اش بیشتر و بهتر دیده شوند. پس از او فیلم سازان و برنامه سازان تلوزیونی دیگری به تبعیت از این موج فکریِ حاصل شده، آثار دیگری را ارائه دادند که هر یک از این آثار در نوع خود و از دیدگاه سازندگانشان نگاهی بعضاً متفاوت به همین پدیده ی اجتماعی یعنی موسیقی زیر زمینی داشته اند موسیقی هایی که عمدتاً در قالب هایی چون "پاپ"،"راک"، "رَپ" و " هیپ هاپ" تولید می شوند. فیلم هایی چون " ساز مخالف" ساخته ی "مجتبی میر تهماسب"، "علی سنتوری" ساخته ی "داریوش مهرجویی"، "گزارش خرابکاری" ساخته "سیاوش رزمند"، "باد دبور" ساخته ی "محمد رسول اف"،"آرامش با دیازپام ده" ساخته " سامان سالور" و " آقایان پرنده" ساخته ی " رضا بهرامی نژاد" از این دسته اند.
باید اقرار کرد که سازندگان اینگونه فیلم های اعتراضی
اخیراً دفتر شورای شعر وزارت ارشاد، قانونی را به اجراء گذاشته که طی آن آهنگساز حق ندارد شخصاً جهت اخذ مجوز شعرهایی که روی آنها آهنگسازی کرده، به این اداره ی محترم مراجعه کند. بلکه باید یک شرکت خصوصی یا دولتی که مجوز نشر آثار صوتی و تصویری دارد، به این امر خیلی خیلی خطیر مبادرت ورزد. همین امر باعث می شود که شما به عنوان یک آهنگساز با کلی مانع در پیش پایتان و البته کلی سوال در ذهنتان مواجه شوید.
در درجه ی اول باید پرسید اساساً چرا ممیزی شعر باید صورت بپذیرد؟
(این مقاله در ماهنامه ی هنر موسیقی تاریخ مهر ماه نود و سه نیز چاپ شده است)
تحولات اجتماعی ماندگار، هم آنها که در بستر فرهنگ اصیل یک جامعه شکل می گیرند، آفرینش خود را بیشتر مدیون نوع تفکر راهبرانشان هستند تا تنش های ناشی از هیجانات اجتماعی. یکصد و هفت سال پیش چنین تحولاتی در لایه های روشنفکری جامعه ی ایرانی رخ داد که همچون شهابی زود گذر اما روشنگر و به یاد ماندنی بود. انقلاب مشروطه هرچند با انگیزه ی ایجاد اصلاحات در ساختار سیاسی کشور پا به عرصه وجود گذاشته بود، لیکن بیشترین تاثیرات خود را در حوزه فرهنگ، هنر و ادبیات بر جای گذاشت و در هر یک از این عرصه ها نوابغی بی نطیر به تاریخ ایران تحویل داد که هنرمندان، ادیبان و اهالی فرهنگِ راستینِ امروز نیز به عنوان نسل های منبعث از همان تفکرات، مدیون و دانش آموخته ی آن تحولات بنیادی هستند.
یادداشتی بر کتاب " من، منصور و آلبرایت " نوشته ی فرخنده حاجی زاده
تقدیم به گلنار
ساعت پنج دقیقه به هشتِ. درست پنج دقیقه ی دیگه سر کله اش باز هم مثِ هر روز صبح پیدا می شه. با اون قامت باریک و بلند و دلربا و موهای بلوطی روشن که چند تارشُ دلبرانه از مقنعه ی سیاهش بیرون گذاشته به همه سلام می کنه. تا به تخت من می رسه اول چک می کنه که باندی که باهاش دستای منُ محکم به تخت بسته اند شل نشده باشه. بعد هم هوای سرنگُ می گیره، چند قطره از اون مایع سرخ لعنتی که توی هوا پخش می شه و هدر می ره، خم می شه روی من. وقتی که داره با پنبه ی الکلی روی ساعدمُ تمیز می کنه بِهِش می گم " به خدا من دیوونه نیستم، اون روز دستم چسبیده بود به فندک داغ ماشین. واسه ی همین توی خیابون جیغ و داد راه انداخته بودم. اصلا مگه هر کی داد بزنه دیوونَس؟ " و اون هم مثٍ هر روز می گه " می دونم عزیزم تو دیوونه نیستی هیچکدوم شماها دیوونه نیستین. دیوونه منم که برا چندرغاز حقوق باید با شما دانشمندا سر و کله بزنم. دستتو تکون نده ......آها...... آفرین پسر خوب " و بعد لبخند فریبندهَ ش در چشمای من که هر لحظه بیشتر سیاهی می رن تبدیل به عجوزه ی کج و معوجی می شه و من به خواب عمیق چند ساعته ای فرو می رم. همه ی اینا رو از دست تو می کشم گلنار.
بیان جنسیَّت در موسیقی
بیان کرشمه آمیز یک قطعه ی آوازی توسط یک خواننده ی مرد به همان اندازه تهوع آور است که توسط یک خواننده ی زن دلنشین.
هر چند تفکیک جنسیتی در بررسی ارزش هنری یک اثر، نگرشی خطاکارانه تلقی میشود، لیکن نحوه ی تاثیرگذاری تکنیک های هنری ارائه شده در یک اثر، خواه و نا خواه از ویژگی های درونی هنرمند سرچشمه می گیردکه جنسیت یکی از آنهاست. تفاوت های طبیعی مابین جنس های نر و ماده در گیاهان و جانوران نیز به اصالت و نهادینگیِ این اختلافات اشاره دارد. از دیدگاه زیست شناسان و روانکاوان نیز دعوتگری و اشتیاق صفاتی هستند که در تمام موجودات موجبات گرایش های جنسیتی و در پی آن ابقاءِ نسل را فراهم می آورند و همین صفات هستند که در ادبیات کهن ایران در مورد زن و مرد به ناز و نیاز تعبیر شده اند. اما این تفاوتها گذشته از تاثیراتی که بر روند زندگی انسانها دارند، بر نوع نگرش، نحوه ی تفکر و چگونگی بیان ذهنیات آنان نیز مهمترین تاثیرات را می گذارد. به همین دلیل است که صفحات تاریخ سرشار از نام مردان جنگجو و زنان جنگ آفرین شده است. هرچقدر که پیروان افراطی نظریه های فمینیستی بکوشند که عشوه گری را صفتی تحمیلی بر زنان از سوی مردان در طول تاریخ جلوه دهند، بروز همه گیر و دراز مدتِ این صفت طبیعی و خالص زنانه، نظریات اینچنین را از درجه ی اعتبار ساقط می کند.
در این نوشتار کلمه ی "تنهائی" نه به عنوان صفتی شاعرانه در وصف موسیقی ایرانی، که به مثابه یک ویژگی بنیادی و فنی مورد بررسی قرار گرفته است که اتفاقاُ تاُثیر آن بر فرم و محتوای موسیقی ایران گاه جلوه های شاعرانه هم به خود می گیرد.
هرچند تاریخ کم فراز و پر نشیب موسیقی ایرانی قدمتی چند هزار ساله را در صفحات معدود اما گرانبار خود به ثبت رسانیده است،لیکن ویژگی های ذاتی این هنر شریف و صبور ایرانی همواره به گونه ای بوده است
سطحی شنوی یا پذیرش کیفیتِ حضیضِ سطح لذت از یک اثر شنیداری به عنوان یک معضل فرهنگی آنچنان نمود آشکاری در میان اقشار مختلف جامعه امروزمان پیدا کرده، که گاه متعجب می شوم از نوع موسیقی ای که حتی برخی متخصصین در حوزه های هنری بدان دلبسته اند و از آن لذت می برند و توجیه شان هم فقط یک واژه ی غریب است که به درستی تعریف نشده: "سلیقه". شاید شما هم برخورد کرده باشید مثلاً با فلان کارگردان موفق سینما که اتفاقاٌ فیلم های معناگرا هم می سازد، یا یک استاد حوزه ی ادبیات که در زندگی حرفه ای خود به عنوان یک شخصیت برجسته معرفی شده است و در کمال تعجب دیده باشید زیباترین موسیقی ای که از آن لذت می برد، صدای سیاوش قمیشی یا محمد اصفهانی و در متعالی ترین شکلش به علیرضا افتخاری ختم می شود.
درباره برنامه آبان ماه صحبت می کنید؟
برنامه ای که اجرا خواهیم کرد، جشن معرفی یک ورزش رزمی باستانی ایران به نام «توا»ست. مطابق اطلاعات ورزشی من، استادی به نام «ابراهیم میرزایی» سه یا چهار دهه پیش، ورزشی ابداع کرد که منشاء حرکات آن در دل تاریخ ایران باستان قرار دارد و بر همین اساس هم نامگذاری شده است. استدلالی که پشت این موضوع بوده، این است که ایران با این همه پیشینه فرهنگی و تاریخی، قطعا ورزش رزمی هم داشته که گذشت زمان باعث از بین رفتن آن شده است که فقط از آن ورزش ها، کشتی باقی مانده که به عنوان ورزش جهانی مطرح است. با چنین تفکری، آقای میرزایی طرحی را اجرا کرده و مقدمات آن را فراهم آورده است. لباسی که برای این ورزش طراحی کرده اند، بی شباهت به لباس سربازان ایران باستان در دوره هخامنشی نیست. در حال حاضر، ماحصل این فعالیت ها، ثبت جهانی ورزش «توا»ست. به همین مناسبت این فدراسیون، جشنی را در آبان ماه با حضور 50 کشور ترتیب داده تا «توا» را در سطح گسترده به مردم جهان معرفی کند.
شما به عنوان یک موسیقیدان چه ارتباطی به این موضوع دارید؟
از من خواسته اند آهنگی را برای «خط یک» آنها بنویسم که بتواند هم بر شکل دهی حرکات ورزشی اثر گذار باشد و هم اصالت تفکر موسیقی رزمی که سال ها در ایران مغفول مانده را مورد توجه قرار دهد.
همشهری
یکشنبه 20 بهمن 1387
در خصوص لزوم رعایت قوانین کپی رایت و ارج نهادن به حقوق مادی هنرمندان ، سالهاست که همگی از جمله منتقدین ، هنرمندان و مسئولان گفته ایم و شنیده ایم هرچنداخیرا راهکارهایی در این خصوص ارائه و دربخش تکثیر غیر قانونی فیلم های سینمایی بصورت اجرائی در آمده است لیکن هنوز هم به جایگاه واقعی حفظ حرمت آثار هنری به گونه ای شایسته دست نیافتهایم.
... و در زیر آن بانیان سبز تنومند
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد :
وسیع باش
و تنها
و سر به زیر
و سخت
موسیقی کلاسیک ایران به عنوان یکی از کهن ترین انواع موسیقی ملل، نه تنها ریشه در فرهنگ ایرانی، که تاریخ موسیقی بشر نیز وابستگی های عمیقی به آن دارد و می بینیم که موسیقی اقوام و ملل مختلفی در گوشه و کنار جهان وجود دارد که ساختار آنها به نوعی برگرفته از بن مایه های موسیقی ایرانی است.
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند پنهان خورید باده که تعزیــــــر می کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می برنـــد عیب جوان و سرزنش پیـــــــر می کنند
وقتی که در هنگامه ی کم مانند عصر حاضر،هر گفت و شنفتی در حوزه موسیقی نیازمند رعایت احتیاط از سوی اهالی موسیقی است (آن هم در هزاره سوم !! )، و هنوز تصمیم متفق القولی از سوی متوالیان فرهنگی در مورد حرمت یا حلت این هنر بیچاره اتخاذ نشده است ، از" حافظ" که در بیدادگاه قرن هشتم می زیسته چشمداشتی به غیر از آنچه در ابتدا آمد ، نمی توان داشت. این فجایع فرهنگی یعنی پنهان نوشی ، پنهان نوازی ، پنهان نگاری و ....و از سوی دیگر حضور مستمر مورخان سر سپرده ، سبب شده است
در حافظه شنوایی ام و از گذشته های دور و ایام کودکی تصویر مبهمی در ذهن دارم و شاید هم نسلانم که چهل سال پیش کمابیش چهار پنج ساله بوده اند هم به یاد بیاورند ظهر های تابستانی را که صدای معمولا دلنشینی سکوت داغ کوچه ها را به آواز خوش در می نوردید. مردان آوازه خوان دوره گردی که که اغلب صدای خوشی همداشتند جدیدترین ترانه های روز و یا ترنه های قدیمی تر که جنبه های نوستاژیک در خود
از روی حوض ها تا آکادمی های جدید
اولش می خواستم اسم این نوشته رو بذارم "آسیب شناسی موسیقی پاپ ایران " و اینجوری شروع کنم که " پژوهش در استطاعت فرهنگی هر گروه انسانی ، چه در محدوده یک جغرافیای سیاسی و چه در قالب یک خرده فرهنگ قبیله ای و امثال اینها نیازمند بررسی عمیق درجانمایه های فرهنگی آن گروه است....." اما راستش چند سطر که نوشتم و یه نگاه به کل قضیه انداختم ، دیدم لحن ادبیاتی که استفاده میکنم ربطی به موضوع مورد بحث ندارد آخه میدونی وقتی می خوای در باره موسیقی پاپ ایرانی – البته به خصوص در چهل سال گذشته – حرف بزنی باید حواست جمع باشه که اهالی این خطه