در نگاه اول شاید عنوان مقاله پیشِ رو تا حدی چالش برانگیز به نظر یرسد چرا که بیشتر اوقات از همبستگی ریاضیات یا معماری با موسیقی سخن شنیدهایم. هرچند که نگاه هندسی به ساختار ملودی چندان بی سابقه نیست اما "جری گیتس" این موضوع را به شکلی کاربردی و به همراه مثالهایی قابل فهم بیان کرده است. آنچه در پی میآید حاصل تجربیات و مطالعات وی دراین حوزه است.
به عنوان آهنگساز باوردارم که قبل از تلاش برای نوشتن یک قطعه موسیقی باید در مورد آنچه می خواهم به شکل موسیقی بیان کنم فکر کنم. این کار مرا قادر میکند تا روی نکته اصلی تمرکز کنم و در نتیجه زمان کمتری صرف فرایند آهنگسازی کنم.
اگر قرار باشد که قطعهای بنویسید که نشان دهنده حس ماجراجویی باشد، از کجا شروع می کنید؟ چه نوع ملودیای میتواند نمایانگر این حس باشد؟ و چه نوع ملودی نمایانگر حس ماجراجویی نیست؟ برای اینکه انتخابهای خود را محدود کنیم ایدههایی مفهومی وتصویری وجود دارند که می توانیم آنها را بررسی کنیم تا به ما کمک کنند، من این ایده ها را شکل ملودی مینامم. به عبارت دیگر، اگر دریابیم که چه نوع شکل ملودیکی از دیدگاه تصویری بیشتر ماجراجویانه به نظر میرسد نوشتن نتهای واقعی متناسب با آن ایده، بسیار آسانتر خواهد بود.
خود اصوات اهمیت چندانی نخواهند داشت زیرا شکل خطوط هستند که تعیین میکنند ما یک حس بخصوص را القاء کردهایم یا نه. لزومن در یک ملودی هر سه شکل ملودی (خط، دایره و مربع) وجود ندارد بلکه جنبهها یا بخشهایی از این اشکال میتوانند وجود داشته باشند.
شکل ملودیک: خط
از نمونههای اصلی شکل خطی، نتهای تکرار شونده و یا نتهایی هستند که برای مدت طولانی ادامه دارند. استیناتوها نیز در این دسته از اشکال طبقه بندی میشوند. همانطور که گروهی از نتها بارها و بارها تکرار میشوند تصویر "خط" شکل می گیرد. مثال زیر شکل خط را نشان می دهد. توجه داشته باشید که نتهایی مشابه به طور مکرر در ابتدای هر میزان وجود دارند. آیا هنگام شنیدن یا نواختن این نت به نظر میرسد که ملودی یک ایده کامل است یا دوست دارید اتفاق دیگری رخ دهد؟
مثال بعدی چیزی است که اغلب "ملودی وایر" (سیم) نامیده می شود. مطمئنم که این تکنیک را در موسیقی بسیاری از فیلمها شنیدهاید. همان سوالی که در پاراگراف قبلی مطرح شد در اینجا نیز قابل طرح است. آیا این ایده ملودیک کامل است؟ آیا از نظر موسیقایی از آن راضی هستید یا می خواهید اتفاق دیگری رخ دهد؟
در مثال زیر من یک عبارت ساده دو میزانی ساختهام که بارها و بارها تکرار می شود. اگر این امر در یک دوره زمانی طولانی ادامه یابد چطور؟ آیا این تکرار به تنهایی کافی خواهد بود تا آنرا موسیقی بنامیم؟
هر سه مثال بالا اشکال خطی ملودی هستند. پس از گوش دادن دقیق به آنها میتوانیم به برهانی ناشی از تعاملات احساسی یا دراماتیک برسیم:
• شکلهای خطوط ملودی به خودی خود مفهوم کاملی ندارند اما میتواند مولد حرکت یا آنچه تا چند لحظه بعد در موسیقی اتفاق خواهد افتاد، باشند.
• شکلهای خطی ملودی برای معرفی یک ایده اصلی عالی هستند اما خودشان به تنهایی ایده اصلی موسیقایی نیستند.
در طول یک دوره زمانی، شکلهای خطی (مانند یک اسینیتو) در پس زمینه محو میشود زیرا مغز تکرار آنها را ثبت میکند و سپس بر روی ایدههای ملودیک جدیدی که معرفی میشوند تمرکز میکند.
نگرشی دیگر به شکلهای خطی: اگر در موسیقیهای بسیار ریتمیک، نتهایی با کشش زیاد به طور همزمان به موسیقی اضافه شوند قدرت سنکپهای حاصل از نتهای تکرار شونده از بین میروند. این لزوماً چیز بدی نیست بلکه یک نوع تغییر بافت است. نمونه های زیادی از این مورد را میتوان در موسیقی سبک "فانک" پیدا کرد که در آن بیس، درامز، سازهای کوبهای دیگر و هورن بسیار ریتمیک عمل میکنند اما در همان زمان یک کیبورد مشغول نواختن نتهایی با کشش بالا است که ما آن را به نام "پد" میشناسیم و معمولا در این حالت کیبورد سمپلهایی از ترکیب زهیها و بادی برنجیها را مینوازد که این سمپلها به صداهای واقعی اکوستیک خیلی نزدیک هستند. در اینجا دوباره پدها از قدرت تاثیرگذاری ریتم جلوگیری میکنند. نمونه های آن در موسیقیهای ارکسترال هم وجود دارد و قطعهای که بلافاصله به ذهن خطور میکند موسیقی ارکسترال "رالف وان ویلیامز" با عنوان "لارک اسندینگ" است.
https://youtu.be/ZR2JlDnT2l8
“The Lark Ascending” by Ralph Vaughan Williams"
در مقدمه این قطعه سولیست ویولن یک جمله نسبتن ریتمیک می نوازد. در همین حال بقیه زهیها در حال اجرای نتهای بلند به معنای واقعی کلمه هستند و این کشش بلند شامل آکورد "می" مینور با یک فاصله نهم اضافه ( E Minor Add 9 ) است که برای مدتی طولانی اجرا میشود. نتهای بلند زهیها نوعی پیوند و پشتیبانی هارمونیک را به جمله سولیست اضافه می کنند. همچنین از احساس ریتمیک آن میکاهند. نکته جالب این قطعه این است که تقریباً در نیمه بخش مقدمه در دقیقه ("1:12) زهیها و بقیه سازها به یکباره سکوت میکنند به طوری که فقط نوازنده ویولن در حال نواختن است. در این هنگام چه حسی دارید؟ آیا احساس می کنید هنوز پدِ هارمونیک یا دستکم اثر آن را میشنوید؟
در قطعه "خوشبختی" اثر "آنتونیو کارلوس" تاثیر پدال در رجیستر بالا را جستجو میکنیم:
این مثال تصویری است از نحوه استفاده از پدال بالا در زهیها و سولوی ترومبون که ملودی اصلی را اجرا میکند و مقدمهای است که من به عنوان تنظیم کننده برای قطعه "خوشبختی" نوشتم. توجه داشته باشید که ویولن اول در زهیها با اجرای پدال در رجیستر بالا، چگونه نیاز و تمایل عاطفی برای شنیدن چیزی دیگر را ایجاد میکنند زیرا به نظر نمیرسد که اجرای ویولن اول بخواهد چیز دیگری را به گوش ما برساند. سولوی ترومبون نشانهای است که توجه مخاطب را به خود جلب می کند و به این نیاز شنونده پاسخ میدهد. هنگامی که ترومبون وارد می شود، اجرای پدال بالا هنوز همان نت را به منظور ثابت نگه داشتن موسیقی در یک مکان، ادامه میدهد. سرانجام به ترتیب، بادی چوبیها، زهیهای دیگر و ریتم اضافه میشوند. حرکت آنها و سپس محوشدن پدال، موجب حرکت در موسیقی میشود و اجازه می دهد موسیقی به جلو حرکت کند. این قطعه را می توانید از لینک زیر بشنوید که اجرایی است از ارکستر برکلی در سال 1995.
https://online.berklee.edu/takenote/wp-content/uploads/2020/07/L9-Ex3.mp3
شکل خطی ملودی در موسیقی فیلم "The Pelham of Pelham 123"
روش دیگری به نام استیناتو نیز در ساخت ملودی خطی وجود دارد. پس از گذشت مدت زمان کوتاهی شنونده از خود می پرسد "خب بعدش چی می شه؟ " درست است که تکرار اوستیناتو واقعاً یک ایده کامل نیست اما در این مورد اوستیناتو احساس کلی موسیقی را در شنونده ایجاد میکند.
https://youtu.be/qOXD_g0cSpw
استفاده از استیناتو در موسیقی فیلم "The Pelham of 123."
شکل ملودیک: دایره
شکل یک دایره را تصور کنید. به لبه های صاف آن توجه کنید. برای ایجاد یک ملودی صوتی آرام ما باید از حداقلِ جهش استفاده کنیم. اکثر فواصل مورد استفاده در شکل دایرهای ملودی نیم پرده و یک پرده هستند. در این نوع از ایده ملودیک، ممکن است فواصل بزرگتر از نیم یا یک پرده به ویژه در در انتهای عبارت ملودی استفاده شود اما ایده اصلی باید فواصل کوتاه باشند. مثال بعدی شکل دایره ای ملودی را نشان می دهد که عمدتاً از فواصل نیم پرده و یک پرده تشکیل شده است و تنها استثنا در انتهای عبارت است. این فرم از ملودی میتواند داستانی را به صورت دراماتیک واحساسی بیان کند و به همین دلیل در بسیاری از قطعاتی که با شعر همراه هستند از این نوع ملودی استفاده میشود.
کاربرد شکل فوق در موسیقیهای بسیاری که تا کنون شنیدهایم وجود دارد. حرکت پله به پله در این ملودیها سبب میشود که برای آواز خواندن مناسب باشند. آهنگهای عامه پسند را در نظر بگیرید که در آنها معمولن ابیات دارای همین ویژگی حرکات پلهای هستند و این امر کار را برای خواننده و فهم آن را برای مخاطب عام آسان میکند.
شکل ملودیک: مربع
برخلاف اشکال خطی (که دارای طبیعتی تکرارشونده هستند و یا در آنها از نتهای بلند استفاده میشود) یا شکلهای دایرهای (که از حرکتهای صاف و پلهای تشکیل میشوند) اشکال مربعی دارای عنصری هستند که تا اینجا به آن اشاره نکردهایم یعنی جهشهای بزرگ. به نظر می رسد که هرچه این جهشها بزرگتر باشد خط ملودیک دراماتیکترمیشود. از نقطه نظر دراماتیک اشکال مربع نشان دهنده ماجراجویی، یأس، شادی، تنهایی و مجموعه ای از احساسات و عواطف شدید دیگر هستند. آهنگسازانی که با اهداف دراماتیک موسیقی مینویسند (به عنوان مثال آهنگسازان فیلم)، گاهی اوقات قبل از اینکه از طرح اولیه قطعات خود مطمئن شوند به این نوع ملودی فکر میکنند.
ترکیب اشکال
جان ویلیامز آهنگساز فیلم در خلق ملودیهای دراماتیک استاد است. در مثال بعدی من از ایده ملودیک اصلی "تم پرنسس لیا" از موسیقی فیلم "جنگ ستارگان" استفاده میکنم. با شنیدن این قطعه متوجه خواهید شد که فواصل این ملودی به دو دسته تقسیم می شود که ما در مورد آنها بحث کردیم، مربع و دایره. فواصل شکل ملودی مربعی جهشهایی است که در ابتدای عبارات وجود دارند. ابتدا یک فاصله بزرگ ششم (میزان 2)، سپس یک فاصله بزرگ ششم دیگر (میزان 4) و در نهایت در میزان 6 یک جهش اکتاو. در ادامه ملودی با فواصل شکل دایرهای وجود دارند و اکثر فواصل در ادامه قطعه به صورت پرده کامل یا نیم پرده هستند که به بالا یا پایین حرکت میکنند. جهشهای بزرگ در ابتدای هر عبارت همان چیزی است که در گوش ما به عنوان احساسی کلی از ایده موسیقایی تاثیر میگذارد.
https://youtu.be/UtkuZbcZORE
تم پرنسس لیا" ، جان ویلیامز. 1977
سه شکل اساسی ملودی که در این مقاله ارائه شده چیزی نیست که به شکل مو به مو در آهنگسازی نوشته و اجرا شوند. به عنوان مثال همانطور که در دو مورد اخیر مشاهده کردیم خطوط ملودی معمولن ترکیبی از این اشکال هستند. با این حال چیزی که آهنگساز به دنبال آن است شامل یک ایده ملودیک است که در آن کاربرد یکی از این اشکال را بر دیگری ترجیح میدهد.
اگر یک ملودی دارای حرکات پلهای زیادی باشد اما گاهی یک جهش بزرگ نیز در آن شنیده شود (به ویژه در انتهای عبارت) این مسئله چیزی از کلیت شکل دایرهای ملودی که بر قطعه حاکم است نمیکاهد. بهتر است فواصل جهشی در ابتدای عبارت ملودیک که گوش مخاطب آن را برای اولین بار میشنود قرار نگیرند. به همین ترتیب حتی زمانی که فواصل بلند به شکل دوره ای در ملودی وجود دارند یک سری از نتهای تکرار شونده به شکل ملودی خطی شنیده می شوند (مانند مثال اول از ابتدای مقاله) زیرا فواصل جهشی بیشتر در انتهای عبارت کاربرد دارند.
-----------------------------------------------------------------
منبع:
https://online.berklee.edu/takenote/how-to-create-arrangements-for-melodic-shapes/