وبلاگ ضیاالدین ناظم پور

وبلاگ ضیاالدین ناظم پور

ضیاالدین ناظم پور، آهنگساز، نویسنده، نوازنده، شاعر
وب سایت www.nazempour.com

طبقه بندی موضوعی

گربه های ایرانی

 

 

در میان فیلم هایی که طی چند سال اخیر با نگاهی منتقدانه به وضعیت برخی از انواع موسیقی های رایج در کشور پرداخته اند، فیلم "کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد" ساخته ی "بهمن قبادی" را به جرات می توان بهترین فیلم سینمایی ایرانی که نگاهی جدی به مشکلات موسیقی زیرزمینی در ایران دارد، قلمداد کرد. این فیلم که در مراسم افتتاحیه ی جشنواره شصت و دوم "کن" به نمایش در آمد، توانست جایزه ی ویژه ی بخش "نگاهی دیگر" و همینطور جایزه ی " فرانسوا شاله " ی جشنواره را به خود اختصاص دهد. فیلم، جدای از ساختار پر کشش فیلمنامه، کارگردانی تاثیر گذار و بازی های قابل قبول بازیگرانش که آن را به فیلمی خوب تبدیل کرده اند، بررسی جامعه شناسانه ای بر مشکلات عدیده موزیسین های زیرزمینی ایران دارد. قبادی با این فیلم توجه تماشاگرانش را به مظلومیت افراد فعال در این عرصه جلب می کند و می کوشد لبه تیز انتقادش را که بیشتر به سوی مسئولان موسیقی و هنر کشور نشانه رفته است، در معرض دید مخاطبانش قرار دهد. با این انگیزه ی قابل تحسین که فعالیت های هنری پرسوناژ های فیلم مستند گونه اش بیشتر و بهتر دیده شوند. پس از او فیلم سازان و برنامه سازان تلوزیونی دیگری به تبعیت از این موج فکریِ حاصل شده، آثار دیگری را ارائه دادند که هر یک از این آثار  در نوع خود و از دیدگاه سازندگانشان نگاهی بعضاً متفاوت به همین پدیده ی اجتماعی یعنی موسیقی زیر زمینی داشته اند موسیقی هایی که عمدتاً در قالب هایی چون "پاپ"،"راک"، "رَپ" و " هیپ هاپ" تولید می شوند. فیلم هایی چون " ساز مخالف" ساخته ی "مجتبی میر تهماسب"، "علی سنتوری" ساخته ی "داریوش مهرجویی"، "گزارش خراب‌کاری" ساخته "سیاوش رزمند"، "باد دبور" ساخته ی "محمد رسول اف"،"آرامش با دیازپام ده" ساخته " سامان سالور" و " آقایان پرنده" ساخته ی " رضا بهرامی نژاد"  از این دسته اند.  

 

 

باید اقرار کرد که سازندگان اینگونه فیلم های اعتراضیبه اندازه ی کافی در کارشان موفق بوده اند. چرا که طی چند سال اخیر توجه مخاطبین عام به این گونه از موسیقی ها ی بدون مجوز و اغلب کم محتوا بیشتر معطوف شده است. به طوری که گاهی توجه بیش از اندازه ی عامه مردم به انواع این گونه موسیقی های سبک و عامه پسند، شک برانگیز می نماید. این شک ناشی از عملکرد اجتماعی نامتعادلی است که مثلاً در مقایسه ی تششیع جنازه ی دو نفر در عرصه ی موسیقی رخ می دهد. یکی سوگواری بر مرگ خواننده ی پاپ جوانی که نام او تا قبل از مرگ نابه هنگام و البته غم انگیزش حتی در میان مخاطبین همین حوزه نامی آشنا نبوده است، و دیگری مرگ استادی که حداقل دو برابر سن اولی در موسیقی کشورش استخوان خرد کرده بود و اگر نام او را از تاریخ موسیقی کشور پاک کنیم بخشی از هویت ملی مان را پاک کرده ایم. منظورم مقایسه ی مراسم تششیح جنازه ی آقای مرتضی پاشایی و استاد فرامرز پایور است و نمونه های مشابه و بسیار دیگر.

در مورد دلایل ایجاد چنین چالش هایی در حوزه ی جامعه شناسی هنر، بیشتر باید دو عامل اساسی را از مهمترین عوامل مولد کج سلیقه گیِ عامه بدانیم: مارکتینگ و رسانه ها. که البته دومی به عنوان ابزاری کارآمد در جهت تحقق اهداف عامل نخست (مارکتینگ) کمر خدمت بسته است. این بدین معناست که شرکت های بزرگ تولید کننده ی موسیقی در سطح جهان که درآمدهای نجومی خود را از راه تولید و انتشار موسیقی کسب می کنند بیشترین سود را از کمیت آثار منتشره کسب می کنند تا کیفیت آنها چرا که تولید موسیقی هایی با کیفیت پایین با سرعت و هزینه ی کمتری به سود دهی می رسد و از سوی دیگر پایین نگه داشتن سطح سلیقه ی مردم که در عمل با دست توانای رسانه ها صورت می گیرد سبب می شود که تعداد خریداران ( و نه مخاطبین هنری) تولیداتشان روز به روز فزونی یابد. برای دست یابی به تعریفی دقیق تر از موسیقی های زیر زمینی در جهانِ حاضر باید چیستیِ این نوع موسیقی را در کشورهایی جستجو کرد که در آن هنرمندان با وجود اینکه محدودیتی به نام اخذ مجوز ندارند، با این حال موسیقی های زیر زمینی در آنها به شدت رواج دارند. در اغلب فرهنگ ها بخصوص آن دسته از کشورهایی که نبض اقتصادی موسیقی ( یا به قول تئودور آدورنو "صنعت – فرهنگ") را در دست دارند، آن دسته از هنرمندانی که در اعتراض به نگاهِ صرف مادی به هنر، آثار خود را ( که اغلب آثاری جدی و متفکرانه هستند)  بدون دخالت واسطه های تجاری تولید و منتشر می کنند، جزء هنرمندان زیر زمینی طبقه بندی می شوند. گاهی از دل همین موسیقی ها افراد یا گروه هایی متولد می شوند که ضمن پایبندی به تعهدات هنری خود اتفاقاً به شهرت جهانی هم می رسند و سهم عمده ای از مارکتینگ موسیقی را هم از آن خود می کنند که بهترین مثال آن می تواند گروه " پینک فلوید " باشد. در یک نتیجه گیری کلی می توان دو خصیصه ی مهم را برای موسیقی های زیرزمینی در سطح جهان در نظر گرفت: معناگرایی و اعتراض به نظام مادیِ صرف.

 

 

اما آنچه در این میان با شرایط بومی کشور ما تطبیق ندارد، بحث نا سودآوریِ موسیقی های  زیر زمینی و در عین حال  کیفیت پایین اکثر این آثار به لحاظ درجه هنری است. چرا که ما صرفاً هنرمندانی که آثارشان از سوی مراجع ذیصلاح ! مجوز انتشار نمی گیرند را جزء موزیسین های  زیر زمینی دسته بندی میکنیم. در عین حال این دسته از آثار به دلیل اینکه از اقبالِ نشر عمومی بی بهره اند لاجرم سود آور هم نیستند. میبینیم که در اغلب موارد موسیقی زیر زمینی ایران هیچکدام از ویژگی های موسیقی های زیر زمینی را ندارد نه معنا گرایی و نه اعتراض. پس در این مورد تنها علت شیوع قارچ گونه ی این نوع موسیقی ها را باید در عامل دوم یعنی رسانه ها جستجو کرد. صدا و سیما به عنوان پر مخاطب ترین رسانه ی کشور از همین موسیقی های سطح پایین حمایت می کند و نقش اصلی ستاره سازی را  به خوبی بازی میکند. تلوزیون های آن طرف آبی هم طوری برنامه می سازند که انگار به غیر از موسیقی های عوام پسندانه، موسیقی  دیگری در ایران وجود ندارد. در بررسیِ چرایی اینگونه حمایتها و نادیده گرفتن ها، به پاسخی بجز تعمد در پایین نگاه داشتن سطح سلیقه ی شنیداری عامه ی مردم نمی رسیم.

 

 

 

اما در اینجا روی سخنم بیشتر با اهالی سینماست، با هنر سینما به عنوان تاثیرگذارترین هنر رسانه ای و مخاطبین جهانی و با کارگردانان و هنرمندانی که در آغاز این مقاله به آنها اشاره شد. کسانی که در مظلومیت " گربه های ایرانی" جامه ها دریدند چرا نیم نگاهی به معصومیت و مظلومیت موسیقی های ناب این مرز و بوم ندارند؟ نگاهشان به کجاست کارگردانانِ کشوری که با هفتاد و چند میلیون جمعیت تنها دو ارکستر بزرگ با حمایت های دولتی دارد ارکستر که نه، جهنمی که همیشه یا هیزمش تمام شده یا نفت نیست یا جمعه است یا بین التعطیلین؟!.  لطفاً لانگ شات تان را بچرخانید به موسیقی دستگاهی ایران که پس از گذشت تنها یک قرن از ثبت آکادمیکش، با کم لطفی عمدیِ رسانه ها به موسیقی موزه ای تبدیل شده و طرفداران و دست اندرکارانش، تاریخ مصرف گذشته معرفی می شوند. چه چیزی به جز بی کفایتی رسانه ها باعث شده که  شبه موسیقی های پاپ ایرانی (چه از نوع وطنی و چه لس آنجلسی) رفته رفته جایگزین خاطره ی شنیداریِ موسیقی های محلی شود؟ چرا کسی از مظلومیت موسیقی و رقص مقامی خراسان  که رو به مرگ است فیلم نمی سازد؟ چه بلایی به سر موسیقی مذهبی آمده که نوحه خوانی های مداحان از روی دست موسیقی های بی ریشه کپی برداری می شوند؟ موسیقی "زار" چند سال دیگر از عمرش باقی است؟ آهنگسازان موسیقی کلاسیک ما چقدر باید بنویسند و به دلیل کمبود ارکستر های بزرگ برای اجرا و یا هزینه های بالای ضبط ، پارتی تورهایشان را توی کمد یا هارد کامپیوترشان بایگانی کنند؟ به این اوضاع عادت کرده ایم از عادات ما هم فیلم بسازید.

 

 

  • ضیاالدین ناظم پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی